نگاهى به تازه‏ترين ترجمه فارسى قرآن كريم از دكتر صادقى تهرانى(3)

پدیدآورعلی‌اکبر طاهری

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 2555 بازدید
نگاهى به تازه‏ترين ترجمه فارسى قرآن كريم از دكتر صادقى تهرانى(3)

على اكبر طاهرى

در شماره‏هاى قبل، ترجمه سوره‏هاى فاتحه تا نساء بررسى گرديد، اكنون در اين بخش ترجمه سوره‏هاى مائده تا انفال مورد بررسى قرار مى‏گيرد و همچون شماره قبل نخست به برخى نكات مثبت ترجمه مورد بحث كه مترجم گرامى نسبت به آنها توجه كافى مبذول داشته‏اند اشاره مى‏كنيم.

الف ـ مائده، 9:

وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ... «خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته (ى ايمان) كردند،...»
بررسى: مترجم گرامى در تمامى مواردى كه واژه «اللّه‏» در قرآن آمده است، بدون استثنا در برابر آن، واژه «خدا» را قرار داده‏اند، ولى اكثر مترجمان به ويژه در ترجمه عبارت بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، واژه «خداوند» را به كار برده‏اند. كلمه «وند» پسوندى است كه دالّ بر معنى شباهت است؛ مثلاً «فولادوند» به معنى كسى است كه همچون فولاد محكم و با استقامت است، و «خداوند» كلمه‏اى است كه در مورد انسانها به كار مى‏رود و به معنى صاحب و مالك است. سعدى عليه الرّحمه هم در يكى از داستانهاى منظومش گفته است:
يكى بر سر شاخ و بن مى‏بريد
خداوند بستان نظر كرد و ديد
احتمالاً در يك جا قابل قبول است كه اين واژه در مورد خدا به كار برده شود، آن هم وقتى است كه مى‏گوييم: «خداوند عالم».

ب ـ انعام، 95:

وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذلِكُمُ اللّهُ
«مرده را از زنده بيرون آورنده است، اين است خدا (يتان)».
بررسى: اكثر مترجمان، عبارت «ذلكم اللّه‏» را در اين آيه «اين است خداى شما» و يا «اين است خدايتان» ترجمه كرده‏اند، ولى كلمه «كم» در اينجا ضمير نيست و تنها مخاطبان را مشخص مى‏كند كه عموم مردم‏اند، و بنا به قاعده تغليب در شكل مذكر آمده و لزوماً در ترجمه نمى‏آيد؛ همان گونه كه در آيه 32 يوسف (12): قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذى لُمْتُنَّنى فيهِ «اين است كسى كه مرا در مورد او سرزنش مى‏كرديد»، كلمه «كنّ» مخاطبان را كه چند تن از زنان بودند، مشخص مى‏كند و در ترجمه نمى‏آيد. مترجم گرامى در آيه مورد بحث (انعام، 95)، كلمه «يتان» را به درستى داخل پرانتز قرار داده‏اند، ولى اگر اين كلمه داخل پرانتز را كه هيچ نيازى به آن نيست، اساساً نمى‏آوردند، بهتر بود؛ به اين صورت: «اين است خدا».

ج ـ انعام، 123:

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فى كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها
«و بدين گونه در هر مجتمعى بزرگانشان را (از) مجرمان نهاديم».
بررسى: در اين آيه و آيات ديگرى كه شامل كلمه «قريه» است، مترجم گرامى در برابر واژه «قريه»، كلمه «مجتمع» را قرار داده‏اند كه انتخاب بسيار خوبى است و بهترين ترجمه براى قريه است. ساير مترجمان، بعضى خود كلمه قريه را در ترجمه به كار برده و بعضى ديگر به درستى از كلمه «شهر» استفاده كرده‏اند. با توجه به اينكه در آيات 77 و 82 كهف (18) دو كلمه «قريه» و «مدينه» در يك موضوع به كار رفته‏اند، معلوم مى‏شود منظور از قريه در قرآن، غالباً «شهر» است و موضوعات مطرح شده در آياتى كه شامل كلمه قريه است، مؤيّد اين نظر است. ولى واژه «مجتمع» چون عام است، نسبت به هر دو انتخاب قريه و شهر برترى دارد. آيت اللّه‏ مشكينى هم در ترجمه خود همين واژه را به كار برده‏اند. الفضل للمتقدم.
و اينك ادامه موارد ترك اولى

58. مائده، 21:

فَتَنْقَلِبُوا خاسِرينَ
«كه (اين خود) بازگشتى زيان بار است».
بررسى: اين ترجمه انطباق دقيق با متن ندارد.
ترجمه درست: «كه زيانكار خواهيد شد». (فولادوند)

59. مائده، 45:

وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ
«چشم در برابر چشم و گوش در برابر گوش»
بررسى: عبارت «والانف بالانف» در ترجمه نيامده است.

60. مائده، 73:

لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلثَةٍ
«كسانى كه «به تثليث قائل شده و) گفتند: خدا سومين (شخص از) سه (شخص يا سه اقنوم) است، بى‏شك و بى‏چون كافر شدند».
بررسى: عبارت «ثالث ثلاثه»، اصطلاحى است معادل يكى از سه تا (و يا فقط سه تا، و نظاير اين عبارت نيز به همين شكل). خود مسيحيان هم اين عقيده را ندارند كه خدا سومين شخص يا سه اقنوم است، و ترتيب آن از نظر مسيحيان به اين صورت است: اب، ابن و روح‏القدس؛ يعنى خدا، عيسى و روح القدس. بنا بر اين خدا از نظر مسيحيان اولين اقنوم است. ترجمه درست با تعبير خود استاد دكتر صادقى تهرانى چنين است: «خدا يكى از سه [شخص يا سه اقنوم] است.
ترجمه‏هاى درست:
«البته كسانى كه گفتند خداوند يكى از سه [اقنوم] است، كافر شدند». (انصارى)
«آنها كه گفتند خداوند يكى از سه خداست (نيز) به يقين كافر شدند». (مكارم شيرازى)
«بى‏ترديد كسانى [هم] كه گفتند: خدا يكى از [عناصر] سه گانه [الوهيّت] است، كفر ورزيدند». (طاهرى)
دقيقاً همين اشكال در ترجمه آيه 40 توبه (9) وجود دارد: إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِى الْغارِ «چون او را كسانى كه كفر ورزيدند، (از مكه) برون راندند، وى نفر دوم از دو تن بود آن گاه كه اين دو در غار بودند». نكته جالبى كه به ويژه در اين آيه بايد به آن توجه كرد، اين است كه اگر قرار باشد يكى از اين دو تن كه در غار بودند، نفر دوم فرض شود، ابوبكر بايد دومى باشد، نه پيامبر (ص) كه خود، قهرمان اصلى ماجرا بوده است. بايد اضافه شود كه در اينجا معناى ديگر «ثانى اثنين»، «فقط دو تن بودند»، مناسب‏تر است؛ زيرا انبوه دشمنان كه پيامبر را تعقيب مى‏كردند، به راحتى مى‏توانستند دو نفر را در چند لحظه از پاى درآورند، و يارى خدا در چنين شرايطى بسيار اهميت دارد.
نمونه‏هاى ترجمه درست:
«خداوند او را هنگامى كه كافران آواره‏اش ساختند، يارى داد در حالى كه يكى از آن دو تن بود». (خرمشاهى)
«خدا او را يارى نمود هنگامى كه كافران او را از مكّه بيرون كردند، در حالى كه يكى از دو تن بود (پيامبر و ابوبكر)». (مشكينى)
«بدان هنگام كه انكارورزان [از مكه] اخراجش كردند، در حالى كه فقط دو نفر بودند، خدا يارى‏اش كرد». (طاهرى)

61. مائده، 94:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَىْ‏ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ
«هان اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! خدا همواره شما را به چيزى از شكار كه در دسترس شما و نيزه‏هاتان باشد، بى‏چون مى‏آزمايد، تا نشانه گذارد كسى را كه در نهان از او مى‏هراسد».
بررسى: مصدر «عَلْم» كه به معناى نشانگذارى است، در بابهاى نصر ينصر و ضرب يضرب صرف مى‏شود (عَلَمَ يَعلُمُ) و (عَلَمَ يَعلِمُ)، بنابراين با فعل «عَلِمَ يَعْلَمُ» قابل اشتباه شدن نيست؛ ناگزير بايد كلمه «لِيعلَمَ» را «تا بداند» ترجمه كنيم. مترجمان قرآن عموماً براى پرهيز از مشكلى كه در مورد علم خدا پيش مى‏آيد، آن را به «تا معلوم گرداند» و يا «تا متمايز كند» ترجمه كرده‏اند، كه درستى آن محرز نيست. بعضى از مترجمان هم خود را به تكلف نينداخته‏اند و «تا بداند» ترجمه كرده‏اند (واللّه‏ اعلم). در هر حال، در ترجمه اين آيه و نظاير آن، استفاده از معناى فعل «عَلَمَ يَعلُمُ علْماً» قابل توجيه نيست. اين اشكال در ترجمه آيات 143 بقره (2)، 140، 166 و 167 آل عمران (3)، 12 كهف (18)، 21 سبأ (34)، 25 حديد (57) و 28 جن (72) نيز وجود دارد.

62. مائده، 97:

وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ
«و ماه حرام و قربانى‏هاى نشان‏دار»
بررسى: كلمه «قلائد» در ترجمه از قلم افتاده است.

63. انعام 12:

لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ
بى‏گمان شما را فرا سوى روز قيامت به راستى بدون برگشت گرد خواهد آورد».
بررسى: عبارت «بدون برگشت» در متن وجود ندارد و نيازى به آوردن آن حتى در داخل قلاّب نيست. استاد همين عبارت قرآنى را كه در آيه 87 نساء (4) تكرار شده است، به درستى به اين صورت ترجمه كرده‏اند: در روز رستاخير همانا شما را گرد خواهد آورد».

64. انعام، 14:

قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ
«بگو آيا جز خدا را ـ (كه) پديد آورنده‏ى آسمان‏ها و زمين بر مبناى فطرت توحيدى است ـ به سرپرستى برگزينم».
بررسى: عبارت «بر مبناى فطرت توحيدى» افزوده تفسيرى است و در متن آيه نيست؛ اگر لازم است، بايد داخل قلاب قرار داده شود. استاد همين عبارت فاطر السماوات والارض را در آيات 10 ابراهيم (14) و 46 زمر (39) بدون اين افزوده ترجمه كرده و در آيه 11 شورى (42) اين افزوده را داخل پرانتز قرار داده‏اند، كه بهتر است همه يكسان شود.

65. انعام، 71:

وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدينَا اللّهُ
«و پس از اينكه خدا ما را هدايت كرده از عقيده‏ى خود به گذشته‏ها (ى تاريك) مان بازگرديم؟»
بررسى: فعل «نُرَدُّ» مجهول است و به صورت «بازگردانده شويم» بايد ترجمه شود. بعضى از مترجمان ديگر هم ظاهراً به علت اينكه مجهول آمدن فعل در اين عبارت، روانى كلام را در ترجمه خدشه‏دار مى‏كند، آن را معلوم ترجمه كرده‏اند، ولى بخش بعدى آيه كه مى‏فرمايد: كَالَّذِى اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِى الْأَرْضِ حَيْرانَ، علت مجهول آمدن فعل را توجيه مى‏كند، و منظور اين است كه با پيروى هواى نفس، خود را در اختيار شياطين قرار دهيم، تا ما را از راه بازگردانند.
ترجمه درست:
«و پس از آنكه خداوند ما را هدايت نمود، بر پاشنه‏هاى خود بازگردانده شويم». (مجتبوى)

66. انعام، 99:

فَأَخْرَجْنا بِه نَباتَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِبًا وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ وَ جَنّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمّانَ
«پس با آن هر گونه روييدنى را (از زمين) برون آوريم؛ پس (از آن گياه) جوانه سبزى خارج ساختيم (كه) از آن، دانه‏هاى متراكم روى هم چيده شده، برمى‏آوريم و از شكوفه‏هاى درخت خرما خوشه‏هايى نزديك به هم و (نيز) باغ‏هايى از انگور و زيتون و انار».
بررسى: در اين آيه «الزيتون و الرمان» منصوب‏اند و بر «جنّات» عطف شده‏اند و خود «جنّات» عطف بر «نبات» است كه عطف عام بر خاص است، ولى در اين ترجمه «الزيتون و الرمان»، خود به خود عطف بر «اعناب» شده است كه در ترجمه بايد با افزودن كلماتى از اين عطف پرهيز شود.
ترجمه‏هاى درست:
«بيرون آورديم بوستانها از درختان انگور و بيرون آورديم زيتون و انار». (دهلوى)
«و نيز باغهايى از درختان انگور و (همچنين درختان) زيتون و انار». (مشكينى)
«و نيز [درختان] زيتون و انار و باغهايى از انگور». (طاهرى)

67. انعام، 108:

وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ علم
«آنهايى را كه جز خدا را مى‏خوانند دشنام ندهيد تا (مبادا) آنان (هم) از روى دشمنى به نادانى خدا را دشنام دهند».
بررسى: در اين آيه موصول «الذين» معرّف مبعودهاى باطل است نه پرستش كنندگان، به دليل اينكه در بخش بعدى آيه مى‏فرمايد: تا مباد آنان هم معبود شما (خدا) را دشنام دهند (نه خود شما را).
ترجمه درست: «كسانى را كه به جاى خدا مى‏پرستند دشنام مدهيد [زيرا كه آنان نيز] از روى ستم ناآگاهانه خداوند را دشنام مى‏دهند». (انصارى)

68. انعام 143:

مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ
«از گوسفند دوتا و از بز دو تا»
بررسى: گوسفندان به دو دسته تقسيم مى‏شوند: ميشينه و بزينه. دسته «ميشينه» دو نوع نر و ماده دارد به نام قوچ و ميش، و دسته «بزينه» نيز دو نوع نر و ماده دارد به نام تَكه و بز. به مجموعه اين چهار نوع، گوسفند گفته مى‏شود. بنابراين ترجمه «ضأن» به «گوسفند» و «معز» به «بز» درست نيست. در ترجمه اين جانب نيز همين اشكال وجود دارد، و آن را براى چاپ بعدى به اين شكل اصلاح كرده‏ام: «از [جنس] ميشينه، زوجِ [نر و ماده، يا قوچ و ميش] و از [جنس] بزينه زوج [نر و ماده، يا تكه و بز]». بعضى از مترجمان در ترجمه اين بخش از آيه گفته‏اند: «از ميش دو تا (نر و ماده) و از بز دو تا (نر و ماده)». بايد توجه داشت كه ميش و بز هر دو ماده‏اند و هر دو زير مجموعه گوسفند قرار دارند. مشكل اينجاست كه هيچ يك از مترجمان قرآن، نه چوبدار بوده و نه با چوبداران حشر و نشرى داشته‏اند.

69. انعام، 165:

إِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ
«پروردگارت پيگير سريع (در كيفر) است».
بررسى: لزومى ندارد كلمه «كيفر» داخل پرانتز قرار گيرد، چون اين واژه ترجمه روشن «عقاب» است. ترجمه درست با تعبير خود استاد اين است: «پروردگارت [پى‏گير و] سريع كيفر است». استاد همين عبارت «سريع العقاب» را در موارد ديگر به سادگى «زودكيفر» و يا «سريع كيفر» ترجمه كرده‏اند كه ترجمه بهترى است.

70. اعراف، 3:

قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ
«بسى اندك است آنچه را متذكر مى‏شويد».
بررسى: حرف «ما» در اين آيه براى تأكيد معناى قلّت است.
ترجمه درست: «اندكى ياد مى‏كنيد و پند مى‏پذيريد». (مجتبوى)
اين اِشكال بر ترجمه آيات 62 نمل (27) و 42 حاقه (69) نيز وارد است.

71. اعراف، 22:

وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ
«به چسباندن برگ آن باغ بر خود نزديك شدند».
بررسى: فعل «طفق» به معنى شروع كردن يا مشغول شدن است، مانند «اخذ». راغب گفته است: يقال طفق كذا كقولك اخذ يفعل كذا و يستعمل فى الايجاب دون النفى». استاد همين واژه را در آيات 33 ص (38) و 121 طه (20) درست ترجمه كرده‏اند.

72. اعراف، 46:

وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ
«بهشتيان را ـ كه هنوز وارد آن نشده‏اند، در حالى كه (بدان) اميدوارند ـ آواز مى‏دهند كه سلام بر شما، داخل آن نشده‏اند، حال آنكه طمع (داخل شدن) دارند».
بررسى: بخشى از اين آيه دوبار ترجمه شده است.

73. اعراف، 52:

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
«به راستى و درستى ما با كتابى آمديمشان (كه) از روى علم جداسازيش كرديم، حال آنكه براى گروهى كه ايمان مى‏آورند، هدايت و رحمتى است».
بررسى: در ترجمه اين آيه حرف «باء» از نوع تعديه در نظر گرفته نشده و فعل «جئنا» به صورت لازم ترجمه شده است.
ترجمه درست: «كتابى به سوى آنها بياورديم كه آن را از روى علم شرح داده‏ايم و براى گروهى كه باور مى‏دارند، مايه هدايت و رحمت است». (پاينده)
در موارد فراوانى (حدود 180 بار) باى تعديه در آيات مختلف قرآن آمده است و مترجم گرامى عموماً فعل مربوطه را به درستى، متعدى ترجمه كرده‏اند، ولى در موارد كمى نسبت به آنها بى‏توجهى شده است، كه علاوه بر آيه مورد بحث، ساير موارد به شرح زير است: 91 و 160 انعام (6)، 88 يوسف (12)، 42 طه (20)، 15 شعراء (26)، 33 زمر (39)، 50 غافر (40)، 64 حجر (15)، 89 و 90 نمل (27)، 34 غافر (40)، 63 زخرف (43) و 9 حاقه (69).

74. اعراف، 124:

ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ
«سپس بى‏چون همه شما را همواره به دار خواهم آويخت».
بررسى: واژه «همواره» كه در موارد فراوانى در اين ترجمه در كنار فعلهاى ماضى و مضارع و بعضاً در كنار اسمهاى فاعل و مفعول آمده است، حداقل در اينجا دليلى ندارد؛ زيرا هر كسى را فقط يك بار مى‏توان به دار آويخت. استاد در آيات 71 طه (20) و 49 شعراء (26) كه همين مضمون تكرار شده، واژه «همواره» را به كار نبرده‏اند.

75. اعراف، 127:

قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنآءَهُمْ وَ نَسْتَحْيى نِسآءَهُمْ
«به زودى پسرانشان را پياپى همى كشيم و زنانشان را زنده و بى‏حيا نگه مى‏داريم».
بررسى: يكى از معانى «استحياء» حيا داشتن و شرم كردن است، ولى اگر بخواهيم اين معنى را نيز در ترجمه لحاظ كنيم، بايد بگوييم: «از زنانشان شرم و حيا مى‏كرد» (استحياه و منه: خجل منه ـ لاروس و المنجد) چنان كه در آيه 26 بقره (2) مى‏فرمايد: إِنَّ اللّهَ لا يَسْتَحْيى أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها «خدا شرم نمى‏كند از اينكه به پشه يا بزرگ‏تر از آن مثلى زند»، و نيز در آيه 53 احزاب (33) مى‏فرمايد: فَيَسْتَحْيى مِنْكُمْ وَ اللّهُ لا يَسْتَحْيى مِنَ الْحَقِّ «پيامبر از شما شرم مى‏كند ولى خدا از بيان حق شرم ندارد». با توجه به اين توضيح، نفى حيا از آن زنان با كدام قاعده از عبارت «نستحيى نساءهم» برداشت مى‏شود؟! معناى ديگر اين كلمه زنده رها كردن است كه به قرينه، در برابر كشتن پسرانشان آمده است (استحياه: تركه حيّا ـ المنجد) با توجه به معنى اصلى لغت، ترجمه صحيح آيه اين است: «پسرانشان را مى‏كشيم و زنانشان را زنده رها مى‏كنيم». حال اگر فرض كنيم در مورد بعضى از آن زنان عمل منافى عفت هم بر آنان تحميل شده باشد (كه هيچ دليلى بر اين فرض وجود ندارد) باز هم نمى‏توان آنان را بى‏حيا شده تلقى كرد. اساساً در مورد گذشتگان كه امكان دفاع از خود ندارند، بيان چنين مطالبى دور از احتياط است؛ مثلاً در مورد خواهر و مادر موسى عليه السلام، پيامبر عظيم الشأن خدا، چگونه چنين مطلبى قابل تصور است؟!
اين اِشكال در آيات 49 بقره (2)، 141 اعراف (7)؛ 6 ابراهيم (14)، 4 قصص (28) و 25 غافر (40) نيز وجود دارد.

76. اعراف، 156:

وَ اكْتُبْ لَنا فى هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ إِنّا هُدْنآ إِلَيْكَ
«برايمان در اين (زندگى) دنيا نيكى ثبت و ضبط فرما و در آخرت نيز؛ ما همواره به سوى تو رهنمون شديم».
بررسى: فعل «هدنا» در آيه، صيغه متكلّم مع الغير از «هاد، يهود» به معناى بازگشتن است، ولى مترجم گرامى آن را از «هدى، يهدى» به معناى هدايت كردن گرفته‏اند.
ترجمه‏هاى درست:
«در همين دنيا براى ما نيكى مقرر كن و [نيز] در آخرت. ما به سوى تو بازگشته‏ايم». (انصارى)
«در اين جهان و در آخرت براى ما نيكى بنويس كه ما به سوى تو بازگشته‏ايم». (خرمشاهى)
«براى ما در اين [حيات] دنيا و نيز در آخرت نيكى مقرر فرما كه به سوى تو بازگشته‏ايم». (طاهرى)

77. اعراف، 167:

لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ
«تا روز قيامت بر آنان [يهوديان] كسانى را بى‏گمان خواهد گماشت كه ايشان را به عذابى بد گرفتار كنند».
بررسى: فعل «يسوم» مفرد است و موصول «من» كه موصول عام است در اينجا مفرد ترجمه مى‏شود. بنابراين ترجمه درست اين بخش از آيه اين است: «تا روز قيامت بر يهوديان كسى را مى‏گمارد كه آنها را عذابى سخت كند». (پاينده)

78. اعراف، 176:

فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
«پس اين داستان‏ها را (برايشان) برخوان، شايد آنان بينديشند».
بررسى: واژه «قصص» به فتح «قاف» مفرد است به معناى قصه و داستان، ولى در ترجمه جمع منظور شده. جمع قصه «قِصَص» است به كسر قاف. همين اشتباه در آيه 3 يوسف (12) هم تكرار شده است؛ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمآ أَوْحَيْنآ إِلَيْكَ هذَا الْقُرْانَ «ما نيكوترين برش‏هاى پى‏گير تاريخى را به موجب اين قرآن ـ كه به تو وحى كرديم ـ بر تو حكايت مى‏كنيم». قطع نظر از جمع آمدن در ترجمه، استاد در آيه 176 اعراف، قَصص را «داستان» و در اين آيه «برش پى‏گير تاريخى» معنى كرده‏اند. به نظر من از بين اين دو معادل، همان واژه «داستان» برترى دارد. مترجم گرامى واژه «قَصَص» را در آيه 62 آل عمران (3) به‏درستى مفرد ترجمه كرده‏اند، ولى در آيه 25 قصص (28) همان اشكال وجود دارد.

79. اعراف، 189:

فَلَمّا تَغَشّيها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفًا فَمَرَّتْ بِه فَلَمّآ أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُما
«پس چون (نسل وى) زنانى را باردار كردند، خدا، پروردگار خود را خواندند».
بررسى: بخشى از آيه در ترجمه نيامده است.

80. انفال، 4:

أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ
«برايشان نزد پروردگارشان درجات و پوشش و روزى گرامى و پر كرامت است».
بررسى: بخش ابتدايى آيه در ترجمه نيامده است.

81. انفال، 5:

كَمآ أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَريقًا مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ
«همان گونه كه پروردگارت تو را از خانه‏ات به حق بيرون آورد و (حال آنكه) دسته‏اى از مؤمنان ناخوش‏آيندشان است».
بررسى: اين ترجمه از لحاظ قواعد و علم لغت هيچ گونه ايرادى ندارد؛ ولى ارتباط عبارت «همان گونه» كه در آغاز ترجمه آيه آمده است (در برابر واژه «كما»)، با موضوع مورد نظر در آيه روشن نيست و براى خواننده سؤال برانگيز است، و ترجمه به اين علت دچار نقص شده است. در آيه اول اين سوره سخن از نفى مالكيت خصوصى بر ثروتهاى عمومى است و در آيات 2ـ4 سخن از توصيف مؤمنان و پاداش آنان به ميان آمده است. در ترجمه اين آيه كه به طور مستقل معنى و مفهوم آن روشن نيست، بايد با افزودن كلماتى، اين آيه با مطالب آيات قبل ارتباط پيدا كند كه معنى و مفهوم سر راست و روشنى از آن به دست آيد. نزول آيه نفى مالكيت خصوصى بر ثروتهاى عمومى مسلماً خوشايند اشخاصى كه قبلاً از آن بهره مى‏برده‏اند، نبوده و از نزول آن ناراضى بودند. در اين آيه مى‏فرمايد: هنگامى هم كه پيامبر (ص) براى ترتيب دادن برنامه‏هاى رزمى و تنظيم صفوف رزمندگان براى درگيرى بدر از خانه خارج شد و عده‏اى از مؤمنان همراهش بودند، افرادى كه توكل لازم را نداشتند، از برنامه جنگ كه در پيش داشتند، ناراحت و ناراضى بودند، به حدى كه در آيه بعد اين گونه توصيف شده‏اند كه گويى به سمت مرگ مى‏رفتند و مرگ را به چشم مى‏ديدند؛ ولى به زودى طعم شيرين پيروزى را در همان جنگ چشيدند و نتايج خوب آن را مشاهده كردند. در آيه مورد بحث مى‏فرمايد: همان گونه كه هنگام عزيمت به جنگ بدر، گروهى دچار ناراحتى بودند، ولى بعداً پيروز و خوشحال از جنگ بازگشتند و نظرشان تغيير كرد، از دستور نفى مالكيت خصوصى بر انفال هم كه نتايج خوبى براى اجتماع مسلمين خواهد داشت، در حال حاضر ناراضى هستند ولى به زودى نتايج خوب آن را خواهند ديد و تغيير عقيده خواهند داد. در آيه دوم همين سوره هم كه مى‏فرمايد مؤمنان واقعى كسانى هستند كه وقتى آيات خدا بر آنها خوانده مى‏شود بر ايمانشان افزوده مى‏گردد و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند، اشاره به طرز برخورد همين گروه با آيه انفال دارد. اين وجه ارتباط بين آيه 1 و آيه 5 اين سوره بايد با افزودن كلماتى حتى الامكان كوتاه در داخل قلاب، روشن شود. لذا ترجمه اين جانب از آيه مورد بحث چنين است: «[نفى مالكيت خصوصى بر انفال مورد ناخشنودى آنهاست] همانگونه كه [وقتى ]پروردگارت به حق تو را از خانه [براى جنگ بدر] بيرون فرستاد، [و سرانجامش پيروزى بود،] گروهى از مؤمنان ناخشنود بودند». در ترجمه اين جانب، اين آيه يكى از چند آيه معدود و انگشت‏شمارى است كه افزوده تفسيرى آن ناگزير از حدّ متعارف فراتر رفته است.

82. انفال، 6:

يُجادِلُونَكَ فِى الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ
«با تو درباره حق ـ بعد از آنكه روشن گرديد ـ مجادله مى‏كنند؛ گويى بى‏چون به سوى مرگ رانده مى‏شوند، در حاليكه آنان (با چشمان باز) مى‏نگرند».
بررسى: اين آيه هم در ارتباط كامل با آيه قبلى (و نيز آيه بعدى) است، و اگر در ترجمه به اين وجه ارتباط اشاره نشود، معنى و مفهوم آن روشن نخواهد بود. منظور از «يُجادِلُونَكَ فِى الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ» همين است كه در مورد آن تجهيز جنگى كه به پيروزى انجاميد، با آنكه ضرورت آن از قبل روشن بود، با تو مجادله مى‏كردند.
ترجمه‏هاى روشن‏تر:
«با تو درباره آن كار حق (اقدام به جنگ بدر) گفتگو و مجادله مى‏كردند (كه اين جهاد، جنگ نابرابر است) پس از آنكه (مصلحت آن و نصرت خدا در آن) روشن شده بود (و طورى وحشت زده بودند كه) گويى به سوى مرگ رانده مى‏شوند در حاليكه خود مى‏نگرند». (مشكينى)
«با تو در مورد [آن سفرِ] حقّ مجادله مى‏كردند، با آنكه [ضرورت آن] روشن بود؛ [چنان به وحشت افتاده بودند كه] انگار به سوى مرگ رانده مى‏شوند و [مرگ را] مى‏بينند». (طاهرى)

83. انفال، 16:

فَقَدْ بآءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْويهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ
«همواره به خشم خدا برگشته (وگرفتار شده) و چه بد سر انجامى است».
بررسى: عبارت «و مأويه جهنم» در ترجمه نيامده است.

84. انفال، 24:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ
«هان اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چون خدا و پيامبر(ش) شما را براى چيزى فرا خواند كه شما را حيات مى‏بخشد، آنان را اجابت كنيد».
بررسى: در ترجمه ميان فعل «فرا خواند» كه مفرد است با فاعل آن كه «خدا و رسول» است ناهماهنگى وجود دارد. اكثر مترجمان براى گريز از اين دشوارى، فعل «دعا» را «فراخوانند» ترجمه كرده‏اند كه خود مشكل ديگرى است. فاعل فعل در عبارت «دعاكم» تنها رسول است. ترجمه‏هاى درست:
«اى مؤمنان [دعوت] خداوند و رسول [او] را بپذيريد چون شما را فرا خواند براى آنكه [دلتان] را زنده دارد». (انصارى)
«اى مؤمنان، چون [پيامبر از جانب خدا] شما را به پيامى حيات بخش فرا مى‏خواند، خدا و پيامبر را اجابت كنيد». (طاهرى)

85. انفال، 41:

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ
«و بدانيد كه هر چيزى را كه به راستى به غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن را براى خدا...»
بررسى: در زيرنويس مربوط به اين آيه، استاد اشاره كرده‏اند به عبارت قرآنى: «فَعِنْدَ اللّهِ‏مَغانِمُ كَثيرَةٌ» كه در آيه 94 نساء (4) آمده و آن را چنين ترجمه كرده‏اند: «براى خدا غنيمت‏هايى زياد است» ولى ترجمه درست آن را در متن اصلى ترجمه به اين صورت نوشته‏اند: «چرا كه غنيمت‏هاى فراوان نزد خداست». ضمناً در آن زيرنويس از همين عبارت قرآنى نتيجه گرفته‏اند كه خدا غنيمت را به تمامى درآمدها تعميم داده؛ البته خمس هرگونه درآمدى را شامل مى‏شود كه آيه شريفه بنا به تناسب مسائل جهاد، فقط به يكى از موارد آن اشاره كرده است؛ ولى واژه «غنيمت» معناى مشخصى دارد. كتب معروف لغت اين واژه را چنين توضيح داده‏اند: الغنم، الفوز بالشى‏ء بلامشقة ـ تاج العروس، ذيل ماده» در لسان العرب و قاموس نيز توضيحى به همين مضمون آمده است. علت اينكه غنايم جنگ را هم با آنكه مشقت فوق‏العاده‏اى دارد، غنيمت گفته‏اند، اين است كه جنگ در اسلام ـ كه اساساً تدافعى است ـ به خاطر دستيابى به غنيمت نيست. اما اگر اتفاقاً منجر به دست يافتن به غنيمتى شود، فرع بر قضيه است و چيزى است كه جدا از اهداف اوليه جنگ به دست آمده است؛ مثل چوپانى كه با تلاش خود گوسفندان را به چرا مى‏برد و ممكن است اتفاقاً يك قطعه الماس هم كه در آبرفت‏ها به طور طبيعى پيدا مى‏شود، ضمن گردش در درّه‏ها و دشت پيدا كند. با همه تلاشى كه داشته است، آن مال را بدون زحمت و اتفاقى به دست آورده كه نوعى غنيمت است و چنين است غنايم جنگ. اما اينكه هرگونه درآمدى كه نتيجه تلاش است، مشمول خمس مى‏شود، موضوعى است كه از اخبار و روايات استفاده مى‏شود. قرآن فقط به يكى از موارد خمس به تناسب مسائل جهاد كه مورد بحث بوده اشاره كرده است.

86. انفال، 44:

وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فى أَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فى أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِىَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً
«و چون با هم برخورد كرديد، آن هنگام آنان را در ديدگانتان اندك جلوه مى‏دهد و شما را (نيز) در ديدگان آنان كم نمودار مى‏كند تا خدا كارى را كه انجام شدنى بود تحقق بخشد».
بررسى: اين ترجمه دقيقاً با متن تطبيق دارد، ولى نارساست و براى خواننده سؤال برانگيز است كه براى چه خدا طرفين درگيرى را در چشم يكديگر اندك نماياند و اين برنامه چگونه موجب مى‏شود تا خدا كارى را كه قرار بود انجام شود، به انجام رساند؟! به خصوص اينكه در آيه 13 آل عمران (3) عكس آن آمده و مى‏فرمايد مكّيان، مؤمنان را دو برابر آنچه بودند، مى‏ديدند (البته اين مربوط به اثناى جنگ است). توضيح اين است كه قبل از درگيرى، كفار را در چشم مؤمنان اندك نماياند تا قويدل شوند، و مؤمنان را در چشم كفار اندك نشان داد تا تجهيز كامل نكنند و حريف خود را كوچك و شكست‏پذير تلقى كنند، ولى در اثناى جنگ مؤمنان را در چشم كفار بزرگ نشان داد تا روحيه آنان تضعيف و تخريب گردد و نبرد به شكست‏شان بينجامد و كارى كه خدا خواسته بود انجام گردد. بدين قرار، ترجمه اين جانب از آيه مورد بحث اين است: «و آنگاه كه [در ميدان نبرد] روبرو شديد، آنان را در چشم شما اندك نماياند [تا قويدل شويد] و شما را نيز در چشم آنان اندك نشان داد [كه تجهيز كامل نكنند]، تا خدا امرى را كه انجام يافتنى بود، سرانجام دهد».

87. انفال، 65:

إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا
«اگر از شما بيست تن شكيبا باشند، بر دويست تن (از آنان) بايد چيره شوند؛ و اگر از شما يكصد تن باشند، بر هزار تن از كسانى كافر شدند بايد پيروز شوند».
بررسى: كلمه «يَغْلِبُوا» كه دو بار در اين آيه آمده، در هر دو مورد جزاى شرط است نه امر؛ لام امر هم بر سر آن نيامده است. همين اشكال در ترجمه آيه بعدى (66 انفال) نيز وجود دارد.
ترجمه درست: «اگر از شما بيست تن صبور باشند، بر دويست تن غالب شوند و اگر از شما صد تن صبور باشند، بر هزار تن از آنها كه كفر مى‏ورزند غالب شوند». (پاينده)

88. انفال، 72:

إِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَ الَّذينَ اوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيآءُ بَعْضٍ وَ الَّذينَ امَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ حَتّى يُهاجِرُوا
«بى‏گمان كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جان‏هاشان در راه خدا جهاد كردند، و كسانى كه (آنان را) پناه دادند و كمك (شان) نمودند، ايشان بعضى‏شان اولياى بعضى (ديگر)ند و كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نكردند، برايتان از ولايتشان چيزى نيست تا هجرت كنند».
بررسى: در اين ترجمه دو واژه «اولياء» و «ولايت» به همان شكل خودش در ترجمه منعكس شده است، و چون اين دو واژه داراى معانى مختلفى هستند، منظور از آن براى خواننده متوسط روشن نيست. بهتر است معادل آنها به ترتيب واژه‏هاى «دوستان» و «دوستى» آورده شود تا معنى و مفهوم ترجمه براى خواننده روشن و صريح باشد.

89. انفال، 72:

وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِى الدّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ
«و اگر (هم) از شما (عليه دشمنانتان) يارى طلبيدند، يارى‏شان بر (عهده) شماست».
بررسى: عبارت «فِى الدّينِ» در ترجمه لحاظ نشده است.

مقالات مشابه

تأملى در ترجمه اى نو از (قرآن كریم)

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهمحمدعلی سلطانی

پاسخ به نقد ترجمان قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهمحمد صادقی تهرانی